مادرانه

عروسکی عروسکی تو خوشگلو با نمکی

دختر خوشگل مامان سلااااام عزیزکم مدت بسیاری که برات ننوشتم چون که نت نداشتیم به خاطر جابه جایی خونه اره گلکم ما بلاخره اومدیم خونه خودمون و شما الان 10 ماهت  تو عروسک مامان و بابا عشق و شیرینی و لذت زندگی ما شدی تو این 8 ماه که گذشت و من ننوشتم تو خیلی بزرگ شدی و کارای زیادی یاد گرفتی و جدیدا هم شیرین کاری و صداهای قشنگی در میاری  الانم پیش مامانی داری دددد میکنی عشق من عروسک خوشگل مامان هنوز چهار دست و پا نمیره  .عروسک خانم میشینه  وبا دقت فراوونی به تلوزیون نگاه میکنه  جدیدا یاد گرفته وقتی گشنش میشه به مه مه میگه ایی ن ن  دو روز اول درست گفت ولی بعدش  ایی ن ن شد ههههههه عروسک...
30 مهر 1393

دوماهگی عشق کوچولوم

عزیز دلم دیروز 2 ماهت تموم شد   و واکسن دوماهگیتو زدیمو به خیر خوشی گذشت   عزیزکم جدیدا صداهای قیقه قوقو از خودت درمیاری میخندی     و دستتو موقعی که از خواب پا میشیو گشنه ای میخوری که من عاشق اینکارتم    این روزها با سختی ها وشیرینهاش داره میگذره و من دلم برای نی نی بودنت تنگ میشه   با این که از بی خوابیام خیلی عصبی میشم اما شبا که میخوابی دلم برات تنگ میشه   و صبحها منتظرم که چشمای خوشگلتو که مثل عروسک باز میکنی   و به مامان نگاه میکنی و میخندی رو ببینم    ...
20 اسفند 1392

تو خود خود خود زندگی هستی

تو کنارمی و این اوج غروره   تو کنارمی و این شوق کمی نیست    تو کنارمی و حالا  هر چی که میخوام هست    تو کنارمی و حالا دیگه میتونم  با یه دنیا عاشقی واسه چشمات بخونم    عزیزکم عشقم نفسم خوش اومدی به این دنیااااااااااااااااااااااا   فردا 40 روزت تموم میشه  مامانیو ببخش خیلی دیر اپ کردم  اخه کمی درگیر بودم    هر چی میگذره بیشتر و بیشتر بهت وابسته تر میشم و عاشقت میشم خوشمزه من   یعنی دوس دارم بچلونمت گازت بگیرم محکم بوست کنم اما حیف که نمیشه    تو دیگه مال خود خودمی عروسکم    دعا میکنم خدا به همه ...
27 بهمن 1392

فقط یه هفته تا دیدار

عشق کوچولوی من فقط یه هفته مونده چه زود گذشت اصلا باورم نمیشه   دیروز که رفتم دکتر خانم دکتر گفت فردا نه پس فردا بیا واسه عمل   منو میگی گفتم نههههههههههه  زوده هنوز بزارید همونجا بمونه    دوس ندارم ازت دل بکنم   از یه طرفم خودمونیما  یه کم میترسم   خلاصه کلی شوکه شدم چون کلی  کار داریم کلی اوضاع قاطی پاتی   به بابایی هم که گفتم اونم کلی تعجب کرد و کلی ذوق   هی میگفت اگه میبینی که دکی اینطور صلاح دونسته همون پس فردا بریم   خلاصه تصمیم بر این شد  واسه اینکه هم شما کامل تر بشی هم جون بگیری و توپول تر...
10 دی 1392

جوجه

  اره گفتم جوجه    دیشب داشتیم با بابایی در موردت حرف میزدیم    بهش گفتم جوجمون تا دوهفته دیگه  میاد پیشمون  و ما میشیم سه تا    بابایی خیلی خوشش اومده بود  از (کلمه جوجه)   میگفت خدا کنه   جوجمون شبیه مامانش باشه مخصوصا چشماش (من)   منم میگفتم نه هم شبیه باباش باشه (مخصوصا مماخش)    چون مماخ بابایی خیلی خوشگله انگار عمل کرده ههههههه ا(ون)   هم مامانش خلاصه که کلی همدیگرو تحویل میگرفتیم   که این جوجه شبیه کی باشه   خلاصه اینکه جوجه کوچولو چیزی نمونده که از تو وجودم بیای بی...
2 دی 1392

نیـــــ*لا دختر قشنگم

سلام عشق کوچولوی من    بلاخره بعد کلی داستان سر اسمت که هر چی من میگفتم اقای بابا نمیپسندید   و قتی هم هر دو میپسندیدیم بقیه (خاله می می و دایی و خاله لیلا و مامان مهین )   خاله زری دوستم  میزدن توذوقم   خلاصه با اسم قشنگ و زیبای نیــ*لا برخوردم   که وقتی به بابا یی گفتم این تصمیم نهاییم اونم قبول کرد   و به صورت عجیبی با موافقت بسیار خانواده   مخصوصا دایی که (هر چی میذاشتم ایراد میگرفت) روبرو شدم   که میگفت خیلی اسم قشنگیه  و نیــــ*لا مثل (لیدا) خودم مهربون   و خیلی به اسمت میاد   خلاصه از او...
12 آذر 1392

این روزها

سلام عشق کوچولوی من    خیلی وقته که نیومدم برات بنویسم قند عسلم   چون حسابی سرم شلوغ بود   از یه طرف تمیز کردن خونه به مناسبت ورود شما (به کمک بابایی دستش درد نکنه )   از طرفی خرید سیسمونی  که (مامان مهین و اقا جون زحمتش رو کشیدن )   مامان مهین کلی لباسای خوشگل برات بافته    انشالله عکساشو میزارم    خلاصه اینکه حسابی سرگرم بودم   عزیزکم شما الان 33 هفته و 3 روزته    چیزی نمونده به اومدنت گلکم بی صبرانه منتظر اومدنتم  چقد زود گذشت    از خدا میخوام صحیح و سالم بیای بغلم    یه خبر جدید در مورد اسمت از اونجای...
1 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد