مادرانه

مهموووووووووووووووووونی

1391/6/25 14:57
296 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام

 

یه چند روزی بود که رفته بودم مهمونی یعنی از دوشنبه تا جمعه میشه20تا 25 شهریور 91 

اولش که رفتم خونه مامی بعد از اونجا با هم راهی خونه دایی شدیم مامی یه شب موند و  با سهیل برگشت  سهیل تو اون یه روز کلا تو باغ بود و هی دنبال این خرگوشا بود  خیلی بهش خوش گذشته بود

که رفته بود به مامایش گفته بود که مامان ما خونمون رو بفروشیم بریم  باغ دایینا رو بخریم

اما من  و می می موندیم اون چند روزی که اونجا بودم خیلی خوش گذشت 

بیچاره نه نه جونم که یکم مریض احوال بود گویا سنگ کلیه داشت  ومدام درد داشت  انشالله که زودتر خوب بشه

 

شبا تا ساعت 3 نصفه شب با دختر دایی و زندایی بیدار بودیم حرف میزدیم و میخندیدیم و کلی با زندایی

واسه خونه ایندمون  نقشه میکشیدیم و به قولی ابر بالا سر مون تشکیل میدادیم  ارزوها و رویا هامون رو تو اون ابر بالا سرمون میدیدم

یه شب با زهره و مینا و علی رضا و نسترن کلی  رقصیدیم

فردا شبش هم که کلی عکسهای خفن انداختیم 

یه روزش رو هم که رفتیم انجیر کندیم با مامی تا مربای انجیر درست کنیم اخه شوشو خیلی دوس داره

زهره هم که یه ریز از رابطش با سعید حرف میزد 

میدونین تصمیم من در رابطه با  رفتن به این مهمونی  چند روزه چی بود گفتم زود برم شاید این اخرین بار

باشه  تا قبل شوهر کردن زهره برم که دیگه از این فرصتا پیش نمیاد

اخه سعید اصرا داره که به زودی بیاد خواستگاری اما زهره هنوز شرایطش رو نداره

خلاصه این چند روزی که اونجا بودیم خیلی خوب بود

جمعه ش هم شوشو اومد و همه با هم که خونه لیلا شام دعوت بودیم راهی خونه لیلا شدیم. سهیل خیلی خوشحال بود از اومدن ما  و هی میگفت چرا انقد دیر اومدین 

اونجا هم خیلی خوش گذشت و بعد از مدتی  همه دور هم جمع بودیم

وبعد از صرف شام  و همه به سمت خونه خودمون راهی شدیم

این بود  یه خاطره  خوب تابستانی  من.

زیاد خوب ننوشتم  به بزرگی خودتون ببخشید

اخه اتفاقات  زیادی  رخ داد و من حوصله نداشتم همه رو بنویسم خلاصش کردم

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

لیلا
29 شهریور 91 1:59
خیلی خیلی برات خوشحالم که حالت بهتر شده و شاد هستی عزییییزم . انشالله همیشه به سفر و خوشی باشی گلم . راستی خونه نو مبارک انشالله که توی خونه خودتون نینی نازی گلتون هم بیاد و خیر باشه براتون . مبارک باشه عزیزم .


مرسی لیلای عزیزم که به وبم سر میزنی

راستش منم به وبلاگتون اومدم و هر کار کردم تونستم نظرم رو براتون ارسال کنم

امیدوارم که شما هم دلتون شاد و روز گارتون خوش همراه با یه نی نی به زودی انشالله

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد