مادرانه

به انداه یک دانه گندم فقط یادم باش

1391/12/3 21:20
700 بازدید
اشتراک گذاری

پس از افرینش ادم خدا گفت به او نازنینم ادم با تو رازی دارم اندکی  پیش تر ای 

ادم ارام و نجیب امد پیش

زیر چشمی به خدا مینگریست محو لبخند غم الود خدا دلش انگار گریست 

(نازنینم ادم )قطره اشک ز چشمان خداوند چکید)

یاد من باش که بس تنهاییم

بغض ادم ترکید.

گونه هایش لرزید و به خدا گفت

من به اندازه... من به اندازه گلهای بهشت ... نه ... به اندازه عرش

نه ...

نه... من به اندازه تنهاییت ای هستی من دوست دارت هستم....

ادم کوله بارش را برداشت خسته و سخت قدم بر میداشت راهی ظلمت پرشور زمین 

طفلکی بنده غمگین ادم  درمیان لحظه جانگاه هبوت

باز از خداوند شنید که گفت

نازنینم ادم نه به اندازه تنهایی من

نه به اندازه عرش

نه به اندازه گلهای بهشت ........

که به اندازه یک دانه گندم فقط یادم باش

نازنینم ادم نبری از یادم

 

اینم یه پیغام  از طرف من (ادم ) بنده تو *خدا * 

کاش خدا منو ببینه

ببینه چه گیج  و خستم 

دستم و محکم بگیره

بگه که نترس من هستم 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامانیکو
4 اسفند 91 2:32
سلام خواهر خوبم

خوشحالم که اولین نظر رو من مینویسم .
خوبی عزیزممممممممممم؟ در چه حالیییییییییی؟؟؟

مرسی از اینکه مطلب جدید گذاشتی خیلی قشنگه .میدونم که خدا همه این حرفا و نوشته هات رو هم میبینه و هم میشنوه .

من و تو باید خیالمون راحت باشه از جانب خدا.
هر وقت خودش صلاح بدونه بهمون نی نی میده .
مگه نمیبینه که ما چقد بچه دوست داریم .مگه نمیبینه که وقتی یه بچه ای رو بغل مامانش میبینیم چقد دلمون آب میشه .مگه نمیبینه یه وقتایی یهو دیوونه میشیم و همه چیزو بهم میریزیم .خودش میدونه دلیل همه اینا چیهههه...

پس همه چیزو به خودش میسپریم تا بهترینشو واسمون رقم بزنه .

رها من تو این روزا یه حس نزدیکتری نسبت به تو پیدا کردم .نمیدونم چراااااا؟

راستی آهنگ وبلاگت هر چند غمگینه ولی اگه ممکنه فعلا عوضش نکن .هر وقت مامان شدی عوضش کن. آخه من عاشقشمممممممم

هر چند که دلم نمیاد نوشته هام رو تموم کنم ولی درخواست آخر من دعوتت به کلوبه .

بازم ازت خواهش میکنم هر چیزی که ناراحتت کرده رو فراموش کنی و با اومدنت هوای سرد کلوب رو عوض کنی .

عزیزم ما به گرمای وجودت احتیاج داریم .

بیشتر از این مزاحمت نمیشم .راستی اگه خدا دستت رو گرفت منو فراموش نکن ....مرسی



رها من تو این روزا یه حس نزدیکتری نسبت به تو پیدا کردم .نمیدونم چراااااا؟
واقعا چراااااااااااااا
چون منم خیلی به این موضوع پی بردم که با معرفترین دوستم تویی
دوستت دارم دوست خوبم
ارام*
5 اسفند 91 14:21
که به اندازه یک دانه گندم فقط یادم باش مطلبت خیلی خوشگل بود مرسی صورتی


قربونت برم گل گلی من
مامانیکو
5 اسفند 91 23:57
واااااااااااااااااااای مرسی رهای خوبم .

از اینکه اینقد دوسم داری و منو قابل دونستی که اسمم تو وبلاگت باشه ممنونم .

واااا نمیدونم چرا اینجا رو بیشتر از سایت دوس دارم .

همین الان تو و مریم اونجا منتظر من هستین ولی من از اینجا دل نمیکنم .

ههههههههههههه عزیزم قربونت برم مهربونی از خودت


همش تقصیر موزیکشه هههههههههههه

بازم ممنونم از لطفت .بوووووووووووس




خواهش میکنم گلم قابلتو نداشت
خیلی خوشحال میشم وقتی میام نظراتتو میخونم هر وقت میام وبلاگ بیصبرانه منتظر یه پست از طرف تو هستم عزیزم
مامانیکو
13 اسفند 91 3:25
سلام گلم خوبییییییییییییییییییییی؟

ببخشی که این روزا کم پیدا شدم . مدتیه که مامانم حال و احوال خوبی نداره همش درگیر مریضی اونم .

خوبی عزیز دلم ؟؟ بابا عید شده وبلاگت نیاز داره به یه خونه تکونی .... مطالب جدید بزار ... یکم رونق بده اینجا رو دختر با صفا .

الان بیخواب شدم گفتم بیام ببینم اینجا چه خبره میبینم که هییییییییییییچ

دوباره اومدم میخوام چیزای جدید ببینمااااااااااااااااا

سلام نیکو جونم ممنون گلم

فعلا حسش نمیاد نیکو
انشالله مینویسم به زودی
مامانیکو
13 اسفند 91 3:27
راستی رها جونم یادم رفت بگم وقتی خدا دستت رو محکم گرفت واسه مامانم دعا کن .مرسییییییییییییی

دوست دارم رها جون


سلام عزیزم
امیدوترم که حال مامانت هر چه زودتر خوب خوب بشه به مامانت بگو واسه من سفارشی دعا کنه
یادم که میگفتی سید
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد