بی حوصلگی
سلام نی نی جووووووووون خیلی وقت اینجا نیومدم .اخه میدونی نمیدونم چرا اصلا حوصله هیچی رو ندارم.
.....................................................
چی بگم از کجا بگم نمیدونم............. از کجا شروع کنم
حرفهای روزمرگیمون بر میگرده به تیر که تولد من بود و خاله مینا اینجا پیش من بود منم دیگه بعد از اون نیومدم پیشت.چون دیگه نمیخوام به این فکر کنم که کی میای.......
نی نی گولو بعد این که تیر ماه خیلی منتظرت بودم که میای اما نیومدی گفتم بزار برم دکتر ببینم دکتر چی میگه اما بعد اینکه به خانم دکتر گفتم 5 ماه اقدام کردم کلی نشست منو نصیحت کرد که حالا تا 1 سال جا داری و از این حرفها بعد کلی اصرار من یه سونو نوشت که بعد جوابش رو گفت که هیچ مشگلی ندارم و بهم گفت که بابایی مهر ماه بره ازمایش بده .ولی من تا اون موقع صبر نمیکنم این ماه حتما میفرستمش واسه ازمایش
الان هم که داریم روزهای اخر ماه رمضون رو پشت سر میزاریم
راست نی نی گولو عمه مزگان هم تصمیم گرفته یه نی نی بیاره که با هم هم بازی میشید انشالله
نی نی گولو جووووووون بلاخره خونه گرفتیم یه اشانه واسه 3 تامون چه خوب میشه اگه سال دیگه مهر که میریم خونه خودمون تو تو دل من باشی عزیزم .کلی ارزو دارم واسه اون اشیانه وای خدا کنه تو اون موقع بیای که اتاقت رو بتونم اونجور که میخوام بچینم حالا اگه زودتر هم که اومدی چه بهتر اون موقع وقتی میریم خونمون تو هم هستی 3 تایی باهم....... به امید اون روز