مادرانه

کودک و خدا

1390/12/15 21:21
344 بازدید
اشتراک گذاری

کودکی که اماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: میگویند فردا شما مرا به زمین

میفرستید اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی  چگونه میتوانم برای زندگی به انجا بروم؟...................

خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام او از تو نگهداری خواهد کرد.................

اما کودک هنوز اطمینان نداشت که میخواهد برود یا نه:- اما اینجا در بهشت من هیچ کاری

جز  خندیدن و اواز خواندن  ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند...................

خداوند لبخند زد:فرشته تو برایت اواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو

عشقاو را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود........................


کودک ادامه داد: من چگونه میتوانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان انها را نمیدانم؟..................

خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن

است بشنوی را در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی..................

کودک با ناراحتی گفت: وقتی میخواهم با شما  صحبت کنم چه کنم؟........................

اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت؟ فرشته ات دستهایت را در کنار هم قرار خواهد

داد و به تو یاد میدهد که چگونه دعا کنی......................

کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنید ه ام که در زمین انسانهای بد هم زندگی میکنند چه

کسی از من محافظت خواهد کرد؟................... فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد  حتی

اگربه قیمت جانش تمام شود.............کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این

دلیل که دیگر نمیتوانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود..................

خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه در باره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه

بازگشت نزد من را خواهد اموخت گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود.........................

در ان هنگام بهشت ارام بود اما صداهایی از زمین شنیده میشد کودک فهمید که به زودی

باید سفرش را اغاز کند.او به ارامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:خدایا! اگر من باید

همین  حالا بروم پس لطفا نام فرشته ام را به من بگویید..................

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات اهمییتی ندارد میتوانی او را مادر  صدا کنی...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

ما مان سونیا
16 اسفند 90 17:39
ممنون از مطلب زیباتون
به وب ما هم سر بزنید و با نظراتتون خوشحالمون کنید


خواهش میکنم
چشم حتما
fati
18 اسفند 90 17:45
خیلی قشنگ بود..مرسی مامانی جون


قوربونت عزیزم
لیلا
22 اسفند 90 18:25
سلام . بی نظیر بوووود عزیزم . میتونم توی وبلاگم ازش استفاده کنم ؟؟؟؟ هر چی شما امر کنید من انجام میدم


حتما عزیزم قابل شما رو نداره
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد