مادرانه

رفتن پدر بزرگ

1392/5/8 0:57
601 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق کوچولوی من 


راستشو بخوای خبرهای خوبی برات ندارم 


متاسفانه بابای بابایی(اقا جونت)  3 مرداد به رحمت خدا رفت


پدر بزرگی که خیلی ارزو داشت تو رو ببینه 


اما انگار قسمت نبود 


خیلی تو این شبا دلم گرفته


خدا رحمتش کنه همه این اتفاقا از بیماری تا فوتش دوهفته طول کشید 


بابایی خیلی غصه میخوره از  این که پدرش نتونست تو رو ببینه چون  خیلی منتظرت بود 


از همه دوستای عزیزم میخوام برای امرزش روحش یه فاتحه بخونن ممنونم



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

لیلا
8 مرداد 92 14:26
آخیییییییییییییییی الهی بمیییییییییرم خدا رحمتشون کنه انشالله . بازمانده هاتون زنده باشن . اخی نازی اون الان نوش رو دیده عزیزم . بوووووووووووس. خدا بهتون صبر بده . داغ پدر سخت و سنگین هست .


خیلی ممنون لیلای مهربونم
خدا رفتگان شما رو بیامرزه
یاس سپید
8 مرداد 92 15:20
وااااااااااااااای
خدا رحمتشون کنه رها جون..انشالله همه شماها سالم اشید
مواظب خودت باش عزیزم
واسشون فاتحه خوندم


مرسی گلم خدا رفتگان شما رو بیامرزه
خیلی ممنون بابت فاتحه
ارزو
9 مرداد 92 0:52
خدا بیامرزتشون رها جونم انشالله سایه پدرت همیشه بالای سرتون مخصوصا نینی گلت باشه مواظب خودتون باش...
سودابه
9 مرداد 92 11:21
خدا رحمتش کنه عزیزم..ایشالا غم آخرتون باشه...
ارام*
16 مرداد 92 23:39
رها جونم خدا رحمتشون کنه ان شالله خدا به شما و همسرت صبر بده عزیزم
شیوا
17 مرداد 92 9:40
سلام عزیزم... اولا من نمیدونستم مامان شدی..مبارکه.. خدا هم بابابزرگ نی نی رو رحمت کنه.. عزیزم...برا منم دعا کن..
SaYa
17 مرداد 92 21:13
عید فطر.. عید پایان یافتن رمضان نیست.. عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است.. چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد می شود. رمضان کوره ایی است که هستی انسان را می سوزاند و آدمی نوبا جانی تازه از آن سر بر می آورد. فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست، بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است. بناست که رمضان با سحرهاوافطارهایش.. با شبهای قدر و مناجاتهایش از ما آدمی دیگر بسازد. اگر درعید فطر درنیابیم که از نو متولد شده ایم.. اگر تازگی را در روح خود احساس نکنیم.. عید فطر عید ما نیست.عیدت مبارک گلم
مامان نانا
10 شهریور 92 20:37
آخییی عزیزم خیلی متاسف شدم ، امیدوارم خدا رحمتشون کنه


مرسی عزیزم
ادی
15 شهریور 92 22:56
خدا رحمتشون کنه.
منم پدر شوهرم خیلی حالش بده. یه ماهی هست تو ای سی یو هست. همیشه دوست داشت بچه ما رو ببینه.
تا الان حتی خبر بچه دار شدن ما رو هم نشنیده. کاش حدااقل این رو بتونم بهش خبر بدم


ادی جونم انشالله که حال پدر شوهرت خوب میشه و بچه شما رو هم میبینه الهی امین
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد