مادرانه

جوجه

1392/10/2 16:54
687 بازدید
اشتراک گذاری

 

اره گفتم جوجه 

 

دیشب داشتیم با بابایی در موردت حرف میزدیمقلب

 

 بهش گفتم جوجمون تا دوهفته دیگه  میاد پیشمون  و ما میشیم سه تا 

 

بابایی خیلی خوشش اومده بود  از (کلمه جوجه)لبخند

 

میگفت خدا کنه   جوجمون شبیه مامانش باشه مخصوصا چشماشمژه(من)

 

منم میگفتم نه هم شبیه باباش باشه (مخصوصا مماخش)خجالت

 

 چون مماخ بابایی خیلی خوشگله انگار عمل کرده هههههههنیشخندا(ون)

 

هم مامانش خلاصه که کلی همدیگرو تحویل میگرفتیمقلب

 

که این جوجه شبیه کی باشهمتفکر

 

خلاصه اینکه جوجه کوچولو چیزی نمونده که از تو وجودم بیای بیرونبغل

 

یه جورایی دلم واسه این روزها تنگ میشه از طرفی هم دوس دارم زودتر ببینمتقلب

 

و  عشق  مادرانه رو لمس کنم عکس العملهای بابایی رو ببینم که چطوری عشقش رو نثارت میکنهقلب

 

یعنی ایا منو فراموش میکنه و همه توجهش میاد سمت توخیال باطل

 

اون موقعس که من حسودی کنمقهر

 

اخه دیشب هی میخواست حس حسادت منو برانگیخته کنهشیطان

 

میگه دوست داشتنی من کیه میگم من از خود راضی

 

میگه نه دست میکشه رو شکمم میگه این (خنثیمن)   (از خود راضیاون خنده)

 

میگم خیلی بدیناراحت

 

میگه تو عشق منی تو مامان دوست داشتنی(نی نی ) منی نیشخندفرشته

 

خلاصه اینکه نمیدونم تا کی این عرو سک و ملوسکا نثار من میشه  خیال باطل

 

شاید بعد از اومدن جوجه خانم همش تقدیم اون بشه قهر

 

هههههه چه مامان حسودیشیطان

 

شایدم خود بابایی حسودی میکنهاز خود راضی

 

میترسه نکنه همه محبت من بره سمت جوجه خانم  هی اینجوری میگهمتفکر

 

خلاصه که  همه عشق منو بابایی مال تو عزیزم ماچ

 

جوجه کوچولوی من این روزا خیلی استرس دارم خیلی میترسماوه

 

هم ترس از عمل هم ترس از اینکه دارم وارد یه زندگی جدید میشم آخ

 

کلی حسای ترس و تردید و غیر قابل وصف دارمیول

 

بعد 9 سال دو نفره بودن یکم سخت پذیرفتنش  (دلم واسه روزای دونفره هم تنگ میشه)سوال

 

شاید هم انقدر شیرین باشه که دیگه دوست نداشته باشم به روزهای قبل بر گردممتفکر

 

نمیدونم تا زمانی که باهاش روبرو نشم نمیتونم نظری بدمخنثی ( این از این)

 

حالا همه اینا یه طرف ترس از  عمل هم یه طرفاسترس

 

وقتی میرم تو عمق اتاق عمل و اون همه وحشت از بی حسی و بریده شدن شکم و ......نگران

 

یه دفعه به این قسمتش که صدای گریه تو رومیشنوم بعدشم تو رو میذارن روسینم میرسمبغل

 

یه دفعه ای نا خوداگاه قند تو دلم اب میشه و نیشم تا بناگوشم باز میشهنیشخند

 

و از اون همه ترس چیزی نمیمونهاز خود راضی

 

و با خودم میگم که  خوبیش اینجاس که بعد این همه وحشت منتظر یه نی نی نازم و این ارومم میکنه قلب

 

میگم بد نیست از اول تا اخر عمل هی اهنگو با خودم بخونم بلکه اروم شمنیشخند

همه چی اروم من چقد خوشبختماسترس

پیشم هستی حالا به خودم میبالماسترسقلب


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامانیکو
2 دی 92 23:24
سلام مامان جوجه خانوم هههههههههههه وااااااااای چقد مطلبتو قشنگ نوشتی گلم منم اینقد با احساس خوندمش که بغض گلومو گرفت رهااااااا آخه منم دوس دارم این روزا رو تجربه کنم این حسای قشنگ رو داشته باشم ... یه وقت فک نکنی حسودیم میشه هاااااااااااااااااااااا رها بخدا اینقد خوشحالم که داری مامان میشی که فقط خدا میدونه یادم به اون روزا میفته که با خدا قهر میکردی ههههههه دیدی چه زود گذشتنتتتتتتتت دیدی چه زود مامان شدییییی دیدی چه زود خدای مهربون هدیه خودشو تقدیمت کرد البته با همه قهر و آشتیها قلب مهربونی داری خدا به قلب بنده هاش نگاه میکنه رها ..... با همون قلب مهربونت واسه منم دعا کن خواهر ایشالا به سلامتی نیلا رو بغل کنی اینم رهااااااا نیلاااااااااااا و بابایییییییییییییییییییییییی سلام نیکوی عزیز من میدونم تو به زودی مامان سه تا جوجه میشی من میدونم تو باید سه تا جوجه داشته باشی چرا که نه این حق طبیعیه تو و هر زن دیگه ای حسودی چیه این حس درون ما جنس مونث از همون بچگی که عروسک بازی میکردیم و میشدیم مامان یه عروسک فعال بوده پس دیگه حرفی از حسودی نزن امیدوارم خدا به زودی دامنتو سبز کنه امیدوار باش و به درمان ادامه بده و توکل کن به خدا و بی خیال باش که به زودی جواب میگیری برات دعا میکنم اگه لایق باشم شما هم منو فراموش نکنید
مامان فرخنده
3 دی 92 8:45
ماماني اصلا نترس به اين فكر كن كه بعدازعمل نيلا عزيز را در آغوش مي گيري پس اين بيهوشي بهترين بيهوشي دنيا ميشه چون ميخواي ثمره زندگيت را نوازش كني نترس وااااااااااای مرسی مامان فرخنده مهربون از دلداریت چشم اون روز تو اتاق عمل سعی میکنم به حرفهای شما فکر کنم
لیلا
3 دی 92 12:36
چقدر شیرین هستتتتتتتتتتتتتتتتتت که نیلا داره میاد پیشت ..... پیشاپیش مبارکهههههههههههههههه گلم ..... شاد باش بی استرس که زیباترین لحظه زندگیت هشیار باشییییییییییییییی عزیزم مرسی انشالله به زودی این لحظات و تجربه کنی که سرشار از استرس و هیجان برام دعا کن
مامان نفس
4 دی 92 13:24
سلام عزیزم خیلی خوب درک میکنم چی میگی ، آخه منم تو روزای آخرم دیگه داریم روزشماری میکنیم ان شا... جوجه کوچولو صحیح و سالم به دنیا میاد ، با چشایی شبیه مامانی و مماخ باباییش منتظر عکسای ناز نی نی کوچولو هستم سلام انشالله نی نی شما هم به سلامتی دنیا بیاد
یاس سپید
5 دی 92 17:25
رهای عزیز مبارک باشه پیشاپیش رها با خوندن هر متنت اشکای من سرازیر میشه.. خیلی خوشحالم از نی نی دار شدنت... مرسی عزیزم انشالله قسمت خودت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد