مادرانه

نیـــــ*لا دختر قشنگم

سلام عشق کوچولوی من    بلاخره بعد کلی داستان سر اسمت که هر چی من میگفتم اقای بابا نمیپسندید   و قتی هم هر دو میپسندیدیم بقیه (خاله می می و دایی و خاله لیلا و مامان مهین )   خاله زری دوستم  میزدن توذوقم   خلاصه با اسم قشنگ و زیبای نیــ*لا برخوردم   که وقتی به بابا یی گفتم این تصمیم نهاییم اونم قبول کرد   و به صورت عجیبی با موافقت بسیار خانواده   مخصوصا دایی که (هر چی میذاشتم ایراد میگرفت) روبرو شدم   که میگفت خیلی اسم قشنگیه  و نیــــ*لا مثل (لیدا) خودم مهربون   و خیلی به اسمت میاد   خلاصه از او...
12 آذر 1392

این روزها

سلام عشق کوچولوی من    خیلی وقته که نیومدم برات بنویسم قند عسلم   چون حسابی سرم شلوغ بود   از یه طرف تمیز کردن خونه به مناسبت ورود شما (به کمک بابایی دستش درد نکنه )   از طرفی خرید سیسمونی  که (مامان مهین و اقا جون زحمتش رو کشیدن )   مامان مهین کلی لباسای خوشگل برات بافته    انشالله عکساشو میزارم    خلاصه اینکه حسابی سرگرم بودم   عزیزکم شما الان 33 هفته و 3 روزته    چیزی نمونده به اومدنت گلکم بی صبرانه منتظر اومدنتم  چقد زود گذشت    از خدا میخوام صحیح و سالم بیای بغلم    یه خبر جدید در مورد اسمت از اونجای...
1 آذر 1392

من مامان یه دختر زیبا هستم

سلام عشق کوچولوی من   دخترک زمستونی   دخترک کوچولوی من   دخترک زیبای من   میدونی که این روزا خیلی بهت عادت کردم    که اگه یه روز کم تکون بخوری دلم هزارتاراه میره    عزیزکم الان امن ترین جای دنیاااااااااااا   برای  تو  تو وجود من    عشق کوچولوی من اروم باش راحت تو وجود من نفس بکش    به شیطنت هات ادامه بده که با هر بار تکونت  کلی قند تو دلم اب میشه    من مامان شدم؟   خودم هم باورم نمیشه کم کم که رشد میکنی و شکم من بزرگ میشه   تازه داره باورم میشه که من ...
11 مهر 1392

این قسمت همه چی در همه

سلام عشق کوچولوی من    خیلی وقته که برات ننوشتم اخه کمی سرم شلوغ بود (عروسی خاله زهره)   عشق کوچولو جدیدا خیلی شیطونک شدیا   یه تکونایی میخوری بعضی وقتا خیلی بامزه و من خندم میگیره   ولی بعضی وقتا هم کمی دردناک   عشق کوچولو داری کم کم مامانو قلمبه میکنی   عشق کوچولوی من  نمیدونم چرا نوشتنم نمیاد ببخشید عزیزم    ولی از این نوع نوشتار خودم داره خندم میگیره فک کنم کمتر بنویسم بهتره    خلاصـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه   جونم برات بگه  که ما قرار از 31 شهریور بریم سونوی سه بعدی اما انگار...
2 مهر 1392

داستانهای عشق کوچولوی من

سلام نبات خانم یا بهتره بگم گردو خانم (چون علاقه شدیدی به خوردن گردوی تازه پیدا کردم یعنی اگه 100 تا هم بزارن جلوم میخورم ) جونم برات بگه از اندر احوالات خودم و شما 27 مرداد جواب ازمایش غربالگری رو گرفتیم و اقای دکی به ما مژده داد که شما سالم سالمی خدا روشکر تا قبل اون خیلی استرس داشتم  ولی حالا خیالم راحت و همه چیزو سپردم دست خدا  نبات خانم شما الان 19 هفته و 1 روزت طبق سونو که حساب میکنم اما طبق محاسبات اقای دکتر الان 6 روز که رفتم تو 5 ماه  والا...
29 مرداد 1392

رفتن پدر بزرگ

سلام عشق کوچولوی من  راستشو بخوای خبرهای خوبی برات ندارم  متاسفانه بابای بابایی(اقا جونت)  3 مرداد به رحمت خدا رفت پدر بزرگی که خیلی ارزو داشت تو رو ببینه  اما انگار قسمت نبود  خیلی تو این شبا دلم گرفته خدا رحمتش کنه همه این اتفاقا از بیماری تا فوتش دوهفته طول کشید  بابایی خیلی غصه میخوره از  این که پدرش نتونست تو رو ببینه چون  خیلی منتظرت بود  از همه دوستای عزیزم میخوام برای امرزش روحش یه فاتحه بخونن ممنونم ...
8 مرداد 1392

خدا روشکر

خدا روشکر این سونوی ان تی هم به خیر گذشت     و فقط مونده ازمایش غربالگری  که من مطئنم خدای مهربونم دوباره خوشحالم میکنه   و عشق کوچولوی مامان و بابا صحیح و سالم   حالا براتون بگم از اینکه نی نی ما دخمل ؟   یا پسمل ؟   عشق کوچولوی من نبات خانم   اقای دکتر گفت که احتمالا گل دخمل ولی باید تا هفته 20 صبر کنم   نبات خانم ما الان 14 هفته و 1 روزشه      خدایا شکرت که تا حالا همه چی خوب بوده   خدا جون ازت میخوام از این به بعدش رو هم ختم به خیر کنی    و در اخر  ...
25 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد